جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

حتی کمتر از " بدون شرح "

ساعت 4 بعدازظهر پنجم شهریور ماه باشد ودر صف خودپرداز بانک ایستاده باشید  و ...
میگم : قربان چندین نفر در صف هستند، اگر کارتان تمام شده اجازه دهید نفر بعدی کارش را انجام دهد.
میگوید : پولم و دارم میشمورم، اگه شماها بزارین البته.
میگم : میدونم ،‌برای همین میگم اجازه بدین نفر بعدی کارش رو انجام بده.
میگه : همین دیگه، نه نمیدونی،‌حیف بانک تعطیله و الا کاغذش و که به دیوار زدن نشون همتون میدادم، نوشته "پول خود را مقابل باجه بشمارید و الا ..." حالا اگه کم بود کدومتون گردن میگیره.
میگم : !!!
میگه : ای بابا، هواسمون و پرت کردین نفهمیدیم چی شمردیم،‌ای بابا،‌دو ، چهار، شش ...

۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

آیا اعدام ناگهانی بیش از هفتاد نفر از زندانیان زندان مشهد صحت دارد ؟

سایت ندای سبز ایران خبر داد که بر اساس شنیده‌ها، طی چند روز گذشته بیش از هفتاد نفر از زندانیان زندان مشهد به صورت ناگهانی اعدام شده‌اند.


به گزارش خبرنگار ندای سبزآزادی از مشهد، بعضی از این افرادا در ارتباط با قاچاق مواد مخدر دستگیر شده بودند، حکم‌های قضایی خود را پیش تر از این دریافت کرده بودند که بر طبق آنها مجازات اعدام شامل حال آنها نمی‌شده است. اما گفته می‌شود. به یکباره و به صورت ناگهانی دستور قضایی مبنی بر اعدام این افراد صادر گردیده است.
این نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی نیست که محکومین به مجازات‌های سبک‌تر به ناگهان اعدام شده‌اند.

گمانه زنی ها حاکی از آن است که این احکام به دستور نهادهای اطلاعات و امنیتی اجرا شده است. بنا بر اطلاعات خبرنگار ندای سبزآزادی، پیش از نیز در پرونده ای مشابه در همین شهر، در اوایل روی کار آمدن دولت نهم هنگامی که رابطۀ یکی از مامورین رده بالای انتظامی-امنیتی با گروههای مواد مخدر روشن می شود، ناگهان بیش از شصت نفر از افراد مربوط به آن پرونده (که اغلب از اهالی تربت جام و تایباد بوده اند) اعدام می شوند که در بین آنها چند نفر از بستگان مامورین نیروی انتظامی نیز وجود داشته‌اند.

ندای سبز ایران مدعی است که طبق اطلاعات بدست آمده، در بین افراد اعدام شدۀ اخیر، نام افراد زیر هجده سال نیز مشاهده شده است.





۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

فاش شدن اسرار سربازان مریخی







آقای حبیبی در سخنرانی خود ( به مناسبت روز خبرنگار) نشان داد بعد از یک سال فکر کردن با خودش به نتیجه رسیده که همه مساله بعد از انتخابات سر این بوده که یک عده مردم را با تیر و تفنگ هدف قرار داده اند و بس. بعد آمده بک قصه درست کرده که 100 مامور که حکما مامور خارجی ها بوده اند زده اند مردم را لت و پار کرده اند تا بحران درست کنند. اولا معلوم نیست این موجودات مریخی چرا هر وقت مسئولان لازم شان دارند پیدا می شوند و بعد هم کسی نمی تواند ردشان را بگیرد. قبلا هم حزب الله گفته بود که اینها که مردم را زده اند ما نبوده ایم. ما هم گفتیم و نوشتیم شما را بخدا بروید این حزب الله نماها را پیدا کنید و بیاورید و مجازات کنید تا ما شما را باور کنیم. که نکردند و تا قیامت هم نخواهند کرد. حالا نوبت رسیده به دبیرکل موتلفه. باید گفت مرد حسابی مگر همه قصه فقط همین بود؟ گیرم 100 تا آدم مامور خارجی می خواستند ناموس نظام را به باد بدهند؛ پس کی ریخت توی ستاد قیطریه؟ کی روزنامه ها را بست؟ کی دختر و پسرها را مینی بوس مینی بوس جمع کرد و به بازداشتگاههای شبیه کهریزک برد؟ در کهریزک هم لابد افراد مامور دول خارجی بودند که نظام را بی ناموس کردند! پس چرا اینقدر این دست آن دست می کنید برای مجازات شان؟ این قصه ها مصداق عالی آن مثل حکیمانه فارسی است که سرتان را زیر برف کرده اید فکر می کنید کسی شما را نمی بیند. آقا! اگر شما نمی بینید و نمی خواهید ببینید دنیا دارد شما را می بیند. کمی از عالم خیال را به نام واقعیت فروختن بیایید بیرون. بعد هم اقاجان اگر بزرگداشت خبرنگار به این ناسزاهاست که شما داده ای همان بهتر که روز خبرنگار نداشته باشیم. روز خبرنگار بوده یا روز عقده گشایی سر خبرنگار؟ کم بیکارشان کردید و زندان شان کردید که حالا دهانتان را باز کرده اید و چشم هاتان را بسته اید؟ 



۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

با اعتصاب غذایم امضا میکنم راهتان را ( مقاومت کنید اما زنده بمانید )

دیشب که پست (خون دهان تو) را که مینوشتم تنها یک فکر تمامی حواسم را به خود مشغول کرده بود  و آنهم این وسعت بیهودگی و این حد از شعار بود که تمامی زندگیم و زندگیمان را اشغال کرده و دیگر هیچ نمانده از من و تو ما جز همان هایی که گفتم و گفته ایم و میگوییم و  . . . 
               لاجرم این وضعیت لعنتی آنقدر خردم کرده که درمانده شده ام، که وامانده ام در مسیر تازه براه افتاده ای که تداومش را آرزو داشتم،‌ و گره خورده در این بی عملی بودم که نمیدانم کی صبح شد ؛ و نمیدانم کی فهمیدم که اعتصاب غذا در بند ظلم شایسسته است و کی درک کرده بودم که چه در اوین و چه در پشت آن دیوارهای بلند لعنتی، فرقی ندارد و همه مان در بند ظلمیم، اما به یاد دارم که همان زمان تصمیم گرفتم من نیز اعتصاب غذایم را شروع کنم، و  حتم دارم که این بهترین راه برای پیوستن به حق خواهی کوهیار و علی و مجید و  . . . است؛ و حتم دارم که هرچند از تاثیر و ارزش گفتن ها و گریستن ها و غم خوردن ها و کنار اوین رفتن ها؛‌در نظرم اندکی کاسته نشده است؛ اما من اینگونه در کنار رفقای عدالت و حقیقت می ایستم تنها یک پیام برای شما دارم از اعماق وجود همه آنها که در نهایت تحسین شما، قطره قطره دارند آب میشوند در غمتان؛ که " مقاومت کنید اما زنده بمانید "

پی نوشت : دیروز این پست نوشته شد و برای رعایت حال دوستان نزدیک به آنها نگفتم که اعتصاب غذایم را شروع کرده ام؛ اما امروز بهتر دیدم که گفته شود و دست به دست شود تا هرکس که این گونه حاضر است مقاومت کند در برابر ظلم، به ما بپیوندد.

۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه

دوباره فیلتر شدم ، اما ...

فیلتر شده ام؛ همین و بس .

اما هنوز هستم.

۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه

خون دهان تو



هرچه تلاش کردم عاقبت نتواستم چشمانم را بیاموزم که تر نشوند؛ و عاقبت یاداوریم کردند که شرمنده ام ؛ که بی فایده ام ؛ که فقط شعارم بدون شعور؛ من حتی دیگر نمیتوانم در وبلاگم بنویسم؛ وقتی یادم میاید که تو در اعتصاب غذایی و من این سوی دیوارهای بلند اوین؛ آنقدر آسوده وبی خیالم که میروم عصر پنج شنبه ام را با دوستی قدم بزنم و از عدالت و آزادی و کافی شاپ جدید و دنج خیابان فلان و ک س شعر های جدید جنتی و توهمات احمدی نژاد و قصد شرکت در آزمون کارشناسی ارشد و رفاقت و انسانیت از دست رفته و خشونت و ... بگوییم و بشنویم و آخر شب هم خودمان را توصیه کنیم به ایستادگی و مقاومت در این روزها و یادمان بیاید که نرفته ایم درب اوین حتی؛ و... ومن از خودم خجلم، من از همه آنها که دربندند شرمسارم، و نمیدانم برای چه مینویسم، فقط میدانم از همه چیز خودم حالم بهم میخورد، آنقدر پست و اینقدر دور از انسانیت بودن را هیچوقت در خود نمیدیدم؛ هیچوقت فکر نمیکردم روزی برسد که روزهایی بیاید و باشم و کسانی در بند ظلم باشند و ... چرا ؟ چرا؟ میدانید اعتصاب غذا چیست؟ میدانید کهریزک کجا بود؟ همانجا که از شنیدن تعاریفی که از آن شد؛ مغزمان یخ زد؛ آنجا که درهر 24 ساعت یک کف دست نان بود و نصف سیب زمینی؛ اما چاره ای جز تحمل هم نبود برایمان؛ من دیده ام آنجا چه بروز آدم میاید بعد از 5 روز؛ اما،امروز در اوین؛ یازده روز است که کسانی برای آنکه کسی مرگ آزادی و عدالت را باورنکند، خود را از خوردن و آشامیدن محروم کرده اند؛
این چنین پایمردی و ایستادگی شوخی نیست؛
                                            این ها حرف نیست،                                                                          داستان نیست؛ مقاومت است؛                                                                                   
                                      باور درستی انتخاب است 


و این اشک هامان، غم هامان، درد هامان 
                            این ها خون دهان توست که بند نمیاید . . .

۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

طنین صدایت ثبت است در خاطرمان تا ابد ...

اولین تیتر اخبار امروز کلمه؛ خبر پایان همه عاشقی هایت بود استاد؛ پایان همان عاشقی های حک شده در روح و جانت؛ همان ها که  میگفتی ننشیند در سخن؛‌
                                   
 ای ایران ایران
                    در روح و جان من میمانی ای وطن (لینک دانلود) به زیر پا افتد آن دلی  که بهر تو نلرزد ...

                      ای ایران ایران --- دور از دامان پاکت دست دگران ؛ بدگوهران ... تو بمان  توبمان

و من با شماهستم استاد؛ کاش شما هم میماندید؛ ما حالمان بد است استاد؛ ما بغض دارد خفه مان میکند  این  روزهای تلخ و راه بر نفس هایمان بسته است سیاهی این ایام؛ این روزها و ماهها هر ساعتشان به خودی خود جان کاه بوده اند؛ چشم هامان را این روزها بهانه ها برای گریستن بسیار بوده و هست؛ و امروز  بهانه گریستن؛ افزون تر.                     
 با آثاری همچون 
               آرزوها :
                           نمی شه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره

                        نمی شه این قافله ما رو تو خواب جا بذاره

                                                     دلم از اون دلای قدیمیه از اون دلاس

                                                     كه می خواد عاشق كه شد پا روی دنیا بذاره(لینک دانلود)
 
و
            کهکشان عشق :
                              دیدمت ...
 دیدمت ؛ آهسته پرسیدمت ... بردیده بنشاندمت (لینک دانلود)
                                                                           و ...

                                                                      یاد و خاطره اش گرامی باد.

به آدرس زیر ایمیل بزنید و انتقادات و پیشنهادات خود را مطرح کنید :

Email Icon by Parstools.com