جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

چه كسی میگوید كه گرانی اینجاست؟



دوره ارزانی است !

چه شرافت ارزان!

تن عریان ارزان!


و دروغ از همه چیز ارزانتر!



چه كسی میگوید كه گرانی اینجاست؟

آبرو قیمت یك تكه نان!

و چه تخفیف بزرگی خورده است قیمت هر انسان!

دکتر سروش خواستار کناره گیری فوری آقای خامنه ای شد

دکتر سروش در نامه ای سرگشاده به آیت الله خامنه ای خواستار کناره گیری
او از قدرت شد.

سروش در نامه ای که در نوع خود بی سابقه است خامنه ای را در سراشیبی سقوط
و هبوط سیاسی می بیند و از نظر جسمی نیز او را در آستانه از دست رفتن
قوای ناطقه و چه بسا عاقله می داند.

او می نویسد: «نطق چهاردهم خرداد هزار و سیصد و هشتاد و نه شما را همه
شنیدیم. خطابه‌ای پر خطا بود. لغزش‌های ذهنی ‌و زبانی در آن موج میزد.
نشان از فتور در قوه ناطقه داشت. خطیب زبر دست ما که در دوران سی‌ ساله
پس از انقلاب به چالاکی از همه سخنوران پیشی‌ گرفته بود، آن روز سخت
آشفته و نا توان مینمود.»

ارزیابی سروش آن است که در آن روز «تماشاچیان از او انتظار حمله داشتند
اما او قوت دفاع هم نداشت. هم نطق خشکیده بود هم منطق. نه خوب سخن میگفت
نه سخن خوب میگفت.نه به نقل وفا میکرد نه به عقل. ناطقه و عاقله گویی با
هم فرو خفته بودند.»

سروش که پیام خود را در سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی منتشر کرده می
گوید: «آقای خامنه ای، وقتی‌ بر سر کار آمدید، در خیال، شریعتی ‌غرب
ندیده‌ای را میدیدم که عنان سیاست را به دست گرفته است. فقه و فلسفه و
تفسیر نمیداند، به عوض اهل تاریخ و هنر و بلاغت است. زمان که گذشت و
استبداد نظری وعملی، شما را به سوء تدبیر و ستمگری کشاند و مداحان و
متملقان بر شما جوشیدند و ناصحان و ناقدان به زنجیر و زندان افتادند ونظم
ملک پریشان شد وبانگ بینوایان بر آمد و دست تطاول حرامیان در اموال و
نفوس بیگناهان گشوده شد.»

سروش نتیجه می گیرد: «بر من آشکار شد که جامه ریاست و ولایت را بر اندام
شما نیک نبریده اند و روح خسته و خواب آلوده تاریخ در نیمه شبی‌ تاریک،
کلید این ملک را ناسنجیده به دست شما داده است. روزی نبود که از شجره
خبیثه استبداد حنظلی فرو نیفتد و سری را نشکند یا کامی‌ را تلخ نکند. به
دعا با خدا می‌گفتم ایرانی ‌را از هلاکت و سلطانی را از سوء سیاست برهان،
اما طناب توحش که سخت تر شد و آتش اختناق که بالاتر گرفت دانستم کار فقط
از دعا نمی‌رود. سالها نیک خواهانه نصیحت کردم و امیدوارانه دل به تاثیر
بستم، اما "از قضا سرکنگبین صفرا فزود" و بیمار رنجورتر شد. بیمار ما
خیال اندیش شده بود. نصیحت ها را دروغ و دغلبازی و نقدها را توطئه و
براندازی می دید و جرم‌های جاسوسی و ناموسی برای ناقدان میتراشید و آنان
را به زجر و زنجیر می کشید.»

از نگاه سروش آقای خامنه ای «ولایت معنوی که از ابتدا نداشت، ولایت سیاسی
را هم در انتها درباخت.»

او خطاب به خامنه ای می گوید: «بهشت ولایت دیگر جای شما نیست. صدای
آدمیان صدای خداست. آیا صدای خدا را نمیشنوید؟»

دکتر سروش به خامنه ای پیشنهاد می کند که از قدرت کناره بگیرد و از
ستمهایی که کرده است توبه کند: «خوش تر آن است که مقام رهبری خود لبیک
گویان ردای نا باندام ریاست را از تن بیرون کند ‌و چون آدم ابوالبشر
کلمات توبه را بر زبان آرد و از بهشت آسمانی ولایت آرام بر زمین رعیت
بنشیند و با حوای خود آسوده زندگی‌ کند و برادرکشی ‌هابیل و قابیل را
ببیند‌ و رازدان تاریخ شود. بدین سان، دست کم، خطیبی باقی‌ میماند تا
فارغ از سودای ریاست به ارشاد و موعظت بپردازد و به عهد امانت وفا کند
مگر دیگر بار با کرامت و رخصت مردم در "مسجد کرامت" تردد کند و به شکرانه
سلامت "درویشان بی‌نوا را تفقّد کند".

راه حل جانشین به نظر سروش این است که اگر خامنه ای از قدرت کناره نجوید،
«خفتگان مجلس خبرگان سر از خواب غفلت بر آورند و بند اسارت بشکنند و
روزگار ولایت جائره را به سر آورند». ولی خود می گوید که «امید بستن به
سرد مزاجان گرمخانه خبرگان که مشاطگان قدرت اند و رطب خوردگان ولایت، آب
به غربال پیمودن و گره بر باد زدن نیست».

به آدرس زیر ایمیل بزنید و انتقادات و پیشنهادات خود را مطرح کنید :

Email Icon by Parstools.com