آنقدر منتظر ماندیم
تا امید بیاید
و بهار را روی آمدن باشد؛
عید تازه حالا آمدنش میگیرد؛
مبارک باد؛ وقتش اکنون است که دلمان تازه میشود
سال ما فردا نو میشود،
وقتی صدای باز شدن درب اوین بیاید
و تو را ببینیم
آمدنت را اشک شوق میریزم و رویمان سیاه است از خجالت،
خودمانیم،
سهمت؛ چقدر از ما بیشتر است رفیق.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر بدهید